مقدمه:
يكي از مباحث مهم و مطرح در روانشناسي اجتماعي (social psychology) بحث پيرامون پديده افكار عمومي(public opinion) است. اين پديده در عصر حاضر مورد توجه بسياري از سياستمداران و دانشمندان علوم سياسي قرار گرفته و از گفتگوها و محاورههاي اجتماعي گرفته تا مباحث تخصصي سياسي و اجتماعي به كار ميرود.
مقصود از افكار عمومي، ديدگاه عمومي افراد يك جامعه يا يك گروه پيرامون مسائل مختلف اجتماعي، سياسي، فرهنگي و... است. در اين مقاله به بسط اين پديده خواهيم پرداخت.
افكار عمومي
در فرهنگنامههاي لغات تعاريف متعددي از واژه افكار عمومي ارائه شده است كه برخي از اين تعاريف از ساير تعاريف متفاوت هستند. تفاوت در زاويههاي نگرش نسبت به اين مفهوم را ميتوان علت اصلي تعدد و تفاوت اين تعاريف تلقي كرد. بدون شك افكار عمومي فرآيند پيچيدهاي است كه در آن افراد يك گروه يا يك جامعه نسبت به مسائل اساسي و عمومي زندگي به درك معيني ميرسند. در واقع در اين فرآيند ميان نظرات فردي و جريانهاي فكري جامعه ارتباط برقرار ميشود. با توجه به مطالب فوق ميتوان افكار عمومي را چنين تعريف كرد:
«افكار عمومي به آن جريان فكري گفته ميشود كه مسلط بر جو فكري جامعه شده و آن را ميسازد.» (نقل از فتحي، 1385،ص119) در نگاه سياستمداران افكار عمومي داراي تعريفي دقيق و خاص است كه نيازمند تامل عميق است. افكار عمومي در نگاه سياستمداران به قدرت و نيروي گمنامي اطلاق ميشود كه اكثريت يا اقليت آگاه جامعه نسبت به سياستهاي حاكم و جاري اتخاذ ميكنند. آنچه در اين تعريف حائز اهميت است توجه به اين مساله است كه افكار عمومي صرفا مترادف با نظرات اكثريت يا اقليت آگاه نيست بلكه چيزي فراتر از وجود عقايد خاص در جامعه است و اين نكته را ميتوان از مفهوم قدرت و نيروي گمنام برداشت كرد.
پيشينه تاريخي
افكار عمومي پديدهاي نوظهور در عصر حاضر نيست و بسياري از فلاسفه و نويسندگان در كتب خويش تصريحا يا تلويحا به اهميت آن اشاره كردهاند. اگر درصدد بررسي ريشههاي اين پديده به لحاظ تاريخي باشيم بايد به دوران يونان باستان و متفكراني چون افلاطون و ارسطو اشاره كنيم. تاكيد افلاطون بر عنصر گفتگو و مباحثه در كنار تاكيد ارسطو بر نقش توده در بقاي حاكميت، نمونههايي از توجه به پديده افكار عمومي در يونان باستان است. انسجام و تثبيت اين پديده را ميتوان در شكلگيري گروهي تحت عنوان ناقلان حرفهاي اخبار مشاهده كرد كه در واقع نماينده صداي مردم بودند.
در دوران قرون وسطي تقابل ميان كليسا و حاكميت منجر به اصلاحاتي شد كه نمونه بارز آن را در عبارت «صداي مردم صداي خداست» ميتوان مشاهده كرد. بتدريج و بويژه پس از دوران قرون وسطي اهميت افكار عمومي بيشازپيش نمايان شد تا جايي كه برخي آن را پشتوانه پارلمان و حكومت و اساس حاكميت تلقي كردند. با ظهور انقلاب فرانسه و نهادينه شدن مشاركت مردم، اهميت مفهوم افكار عمومي بيشتر مشخص شد. در واقع توجه به افكار عمومي نمايانگر كاسته شدن فاصله ميان مردم و حكومت و در واقع كنترل قدرت حاكمان بود. اما در قرون اخير آنچه اهميت افكار عمومي را دوچندان كرده است پيشرفت تكنولوژي و وسايل ارتباط جمعي است. به همين دليل از اواسط قرن بيستم در مباحث علم سياست، افكار عمومي به عنوان يك نيروي سياسي جديد معرفي ميشود. در مطالعات انجام شده پيرامون شكلگيري افكار عمومي عوامل متعددي مطرح ميشود كه از آن جمله ميتوان به ظهور جنگ سرد، توسعه سياسي و اجتماعي، پيشرفت تكنولوژي، پيدايش و گسترش ايدئولوژيهاي مختلف در كنار شكلگيري نهضتهاي آزاديبخش اشاره كرد. در اين ميان رسانههاي جمعي (mass media ) در شكلگيري افكار عمومي نقش بسزايي دارند؛ بهگونهاي كه امروزه بخش اعظمي از گردش اطلاعات توسط رسانههاي جمعي انجام ميگيرد.
انسان ارتباطي
يكي از مهمترين پديدهها در دو سه قرن اخير، وقوع انقلابهاي متعدد در زمينههاي مختلف است. ماهيت هركدام از انقلابهاي رخ داده در دو سه قرن اخير موجب شده است كه ماهيت انسان بهگونهاي خاص تعريف شود. براي نمونه انقلابهاي قرون 17و 18 از انسان صنعتي سخن به ميان آورده؛ در حالي كه انقلابهاي قرن 19 و اوايل 20 به پيدايش انسان سياسي منجر شد؛ اما در نيمه دوم قرن بيستم و همزمان با انقلاب عصر ارتباطات شاهد ظهور انسان ارتباطي هستيم. همزمان با ظهور انسان ارتباطي دايره افكار عمومي از قلمروي نژادي و منطقهاي فراتر رفته و امروزه سخن از افكار عمومي جهاني به ميان ميآيد. تبديل افكار عمومي نژادي يا منطقهاي به افكار عمومي جهاني از آن جهت اهميت دارد كه امروزه برخلاف گذشته، سياست خارجي كشورها به اندازه سياست داخلي براي افكار عمومي حائز اهميت است.
از سوي ديگر بايد به اين نكته اشاره كرد كه اگر تا ديروز افكار عمومي تنها نقش هدايتكننده داشتند، امروزه افكار عمومي به واسطه پديد آمدن امپرياليسم خبري، جنبه هدايتشونده به خود گرفتهاند.
نقش رسانهها
نقش رسانهها از آن جهت حائز اهميت است كه تابع قاعده حضور در همه جا هستند و به واسطه همين قاعده و به گردش درآوردن اطلاعات، تغييرات شگرفي در معادلات بينالمللي و ملي به وجود ميآورند. سخن گفتن از ديپلماسي رسانهاي در عصر حاضر كه در واقع نقش اصلي را در شكلدهي و جهتگيري افكار عمومي ايفا ميكند، تنها بخشي از اهميت كاركرد رسانه را در عصر حاضر نشان ميدهد. رسانههاي خبري تلاش ميكنند اراده و افكار مردمان جوامع مختلف را تسخير و به آنها سمت و سو دهند و به همين دليل امروزه از جنگ رسانهاي در علوم ارتباطات و سياست سخن به ميان ميآيد. در بسياري از مواقع، جنگ رسانهاي كه گاه از آن به جنگ رواني نيز تعبير ميشود، هزينههايي به مراتب فراتر از جنگهاي نظامي بر كشورها تحميل ميكند.
روانشناسي اجتماعي Social Psychology
Psychology"" «از ريشهی يوناني به معناي "روح"، "روحيه" و "گفتار" گرفته شده است. روانشناسي، مطالعه علمي حيات رواني، قوانين مربوط به عملكرد و رفتار منبعث از آن است. روانشناسي اجتماعي، مطالعه روانشناختي افراد انساني از اين جهت است كه در ارتباط با ديگرانند؛ خواه بر آنان اثر نهند، خواه تحت تأثير آنان قرار گيرند. همچنين رفتارهاي ناشي از محركات يا اثرات اجتماعي نيز در قلمرو روانشناسي اجتماعي قرار ميگيرند»[1] روانشناسي اجتماعي «در دهه 1880 توسط لستروارد بنا نهاده شد. به عقيده او حيات اجتماعي را ميتوان براساس روانشناسي فرد تبيين كرد. وي ميگويد: بشر ابتدا منزوي و تنها زندگي ميكرد ولي در نتيجه تحول و تكامل به صورت جمعي درآمد و اجتماعي شد. بايد توجه داشت كه اين دگرگوني تنها زيستي نبوده و معلول نيروهاي اجتماعي هم هست.»[2] روانشناسي اجتماعي به مطالعه علمي افرادي كه تحت تأثير افراد ديگر قرار ميگيرند، ميپردازد. روانشناسي اجتماعي، علمي است كه ميكوشد دریابد تا چه حد حضور واقعي يا تخيلي افراد ديگر، ميتواند انديشه و احساس و رفتار افراد را تحت تأثير قرار دهد. هدف روانشناسي اجتماعي نيز شناخت و دريافت اين موضوع است كه يك انسان اجتماعي چگونه تحت تأثير انگيزهها و عوامل اجتماعي محيط خود قرار ميگيرد.
خاستگاه روانشناسي اجتماعي
روانشناسي اجتماعي از دهه 1880 به بعد آغاز به كاركرد در سال 1897 با تحقيق آزمايشگاهي نورمن تريپلت به صورت مطالعه علمي درآمد. وي با ركودگيري دوچرخه سواري متوجه شد كه دوچرخه سواران در حالت انفرادي زمان بيشتري براي رسيدن به مقصد صرف ميكنند تا زماني كه در حال رقابت با جمع باشند. وي معتقد بود جمع برونداد (Output) را بالا ميبرد و كار را آسانتر ميكند. در دوره 1880 تا 1935 روانشناسي اجتماعي با رواج مطالعات آزمايشگاهي و تجربي شكل ميگيرد. در اين دوره ديدگاه كورت لوين مطرح است. 1946 تا 1960 دوران كلاسيك روانشناسي اجتماعي است كه در اين دوره با افزايش بودجههاي تحقيقاتي روانشناسان اجتماعي روي موضوعات متعددي كار كردند. دوران 1961 تا 1975 بحران روانشناسي اجتماعي بود. زيرا در اين دوره بحث بر سر آن بود كه محيط آزمايشگاهي كه در آن تحقيق انجام ميشود تفاوت خيلي زيادي با محيط طبيعي جامعهدارد و لذا نتايج ايجاد شده كاربردي در زندگي اجتماعي ندارد. مشكل ديگر آن كه به دليل تفاوت فرهنگي مثلاً نميتوان نتايج بدست آمده در آمريكا را به آفريقا هم نسبت داد. از سال 1976 تا زمان حاضر را عصر كثرتگرايي در روانشناسي اجتماعي ميگويند. زيرا از روشها و نظريات مختلف استفاده ميشوند و همچنين اصول اخلاقي خاصي در تحقيقات آزمايشگاهي مد نظر قرار ميگيرد. در اين دوره روانشناسي اجتماعي از روشهاي پيمايشي، تاريخي و اسنادي در مطالعات خود بهره ميبرد.
موضوعات مطروحه در روانشناسي اجتماعي
«اهم موضوعاتي كه در روانشناسي اجتماعي مورد بررسي قرار ميگيرند عبارتند از:
1- اثر جامعه بر فرد از طريق اجتماعي شدن، پذيرش، جذب هنجارهاي اجتماعي و همنوايي با آنها؛
2- اثر فرد بر جامعه از طريق پديده رهبري و شيوههاي خاص آن مانند اقناع و الزام؛
3- تأثير پديدههاي اجتماعي بر حافظه، ادراك، انگيزه و هيجان؛
4- تحقيق در پديدههاي جمعي؛ چون افكار عمومي، عقايد قالبي، نگرشها، خرافات، ارتباطات و تبليغات».[3]
برخي جامعهشناسان معتقدند بهترين مسائل علم روانشناسي اجتماعي، يكي عناصر موجود در ذهن انسان كه روابط اجتماعي را تعيين ميكنند(چیستی عناصر) و ديگر آنكه روابط اجتماعي چگونه روي ذهن اثر گذاشته و تمايلات ذهن را تحت تأثير قرار ميدهند(چگونگی اثر).
تفاوت روانشناسی اجتماعی با روانشناسی و جامعهشناسی
روانشناسي عمومي به فرد، تمايلات روحي و تأثيراتي كه اين تمايلات روحي، ويژگيهاي جسمي و هورمونها، بر ويژگيهاي اخلاقي ميگذارند اهميت میدهد؛ ولي روانشناسي اجتماعي رفتار فرد در معرض گروه و در حالت تعامل بين انسانها را بررسي ميكند. اين در حالي است كه جامعهشناسي به رفتارها، چنانكه در فرد خاصي ظاهر ميشود كاري ندارد بلكه آنها را به صورت تعيين اجتماعي در نظر ميگيرد. روانشناسي اجتماعي به چگونگي ايجاد رفتار در افراد ميپردازد. بدين معنا كه تأكيد بيشتر اين رشته روي فرد است در حالي كه جامعهشناسي بيشتر به جمع توجه دارد.
اهميت و جايگاه افكار عمومي در نظام اسلامي
|
از آنجا كه زندگي اجتماعي مردم همواره به پديدهي افكار عمومي گره خورده است و مردم هم به نوعي سازندگان افكار عمومي هستند و هم به شدت از آن متأثراند، يكي از دغدغههاي تمامي قدرتهاي سياسي حاكم در جهان، چگونگي تعامل با افكارعموميت است.
گروه سياسي برهان؛ مردم در جوامع مختلف داراي برآيندي از تفكرات، عقايد و ارزشها در مقولههاي مختلف هستند كه ميتوان آن را افكارعمومي ناميد. افكارعمومي را جمع تمايلات، درك و فهم طبقات مختلف جامعه و تمركز آن به سوي يك موضوع خاص نيز گفتهاند. برخي معتقدند «روسو» اولين كسي بود كه عبارت افكارعمومي را براي استناد به سنتهاي اجتماعي وشيوههاي رفتاري جامعه در حدود سال1744(م) به كار برد. اما اصطلاح افكارعمومي (public opinion) به معناي امروزي، نخستين بار توسط «ژاك نكر» وزير دارايي «لويي شانزدهم» در آغاز انقلاب فرانسه مطرح شد. او اين تركيب را به منظور بازگو كردن علت رويگرداني سرمايهگذاران از بورس پاريس به كار گرفت. به گفتهي وي «افكار عمومي قدرت ناپيدايي است كه بيگنج، بيمحافظ و بيارتش، براي شهر، دربار و حتي براي قصر پادشاهان قانون وضع ميكند.» (وينسنت پرايس، 1382)
مفهوم افكارعمومي در گذر زمان دستخوش دگرگونيهاي متعددي شده و بر حسب نيازها و شرايط ويژه، تعابير و تفاسير خاصي پيدا كرده است. در گذشته و در مفهوم سنتي شايد بتوان افكارعمومي را در سطح خرد، چيزي معادل اراده، احساسات، عقايد قومي ـ قبيلهاي و در سطح كلان، در برگيرندهي روح محض، باورهاي ديني و تعصب ملي در قبال يك مسألهي خاص تصور كرد. اما امروز افكارعمومي را ضمير باطني و پنهان اجتماعي و ظهور آن را بازتاب طبيعي اكثريت يك جامعه (خرد يا كلان) در برابر پيامها و رويدادها ميدانند.
به نظر برخي نويسندگان سياسي، افكارعمومي موتور محرك دموكراسي است و داراي اثرات مهم و قطعي بر تصميمهاي سياسي است اما در اينجا يك پرسش بنيادين مطرح است كه خود افكارعمومي چگونه شكل ميگيرد و چگونه مديريت ميشود؟ چه عواملي، گرايشها و ترجيحهاي مردم را رقم ميزنند؟ وقايع، نخبگان، سياستمداران، گروههاي داراي نفوذ يا ...؟ (Benjamin i.page, 1987)
افكارعمومي همواره در مسير مطلوب ناظران مختلف با عقايد و سلايق گوناگون حركت نميكند و با نگاه ارزشي ميتوان گفت افكارعمومي همواره بر مسير حق پيش نميرود. «هگل» فيلسوف آلماني، افكارعمومي را به عنوان پديدهاي كه هم شامل حقيقت است و هم شامل كذب معرفي ميكند و ميگويد: «اين وظيفهي مردان بزرگ است كه يكي را از ديگري تميز دهند.» (دادگران،1385)
شايد بتوان گفت تصور زندگي عمومي مردم بدون پديدهي افكارعمومي نيز غيرممكن است. به عنوان نمونه، افكار عمومي غالباً از گذشته به عنوان عصر طلايي ياد ميكند. «آلفرد سووي» انديشمند و پژوهشگر افكارعمومي در اين باره ميگويد: «هرگز ديده يا شنيده نشده كه در يك مقالهي مطبوعاتي يا يك گفتار راديويي روز، كسي از طرز زندگي سابق بد بگويد.» (دادگران 18:1385)
افكارعمومي بعد از مرگ شخصيتها، احتمالاً نسبت به آنها نگرش مثبت پيدا ميكند. عيبها و بديها، كمرنگ شده و يا از اين پس بهصورت خصلتهاي جانبي، مشمول چشمپوشي ميشوند. در سطوحي از عامهي مردم ايران گمان بر اين است كه تاريخ سياسي ايران، ديگر كسي مانند «اميركبير» را به خود نديده است. درمورد برخي هنرمندان، ورزشكاران و ... نيز اين رويكرد را ميتوان كم و بيش مشاهده كرد.
انتقادهاي شديد مردم به دولتهاي مختلف در دورههاي بعدي رنگ ميبازد وحتي در مواردي همان دولتها با عناوين مطلوب و در مقام محك براي جانشينهاي خود نامبرده ميشوند. فارغ از صحت و سقم اين برداشتها آنچه مورد نظر است ملموس بودن و محسوس بودن جايگاه و اثرگذاري مقولهي افكار عمومي است. بهويژه آنكه اين پديده در حال حاضر بر اثر تحولات شگفتانگيز فنآوريهاي ارتباطي و اطلاعاتي به اوج شكوفايي و اثرگذاري خود رسيده و ديگر منحصر به گفتوگوهاي محدود و چهره به چهره نيست. از سوي ديگر از آنجا كه زندگي اجتماعي مردم همواره به پديدهي افكار عمومي گره خورده است و مردم هم به نوعي سازندگان افكار عمومي هستند و هم به شدت از آن متأثراند، يكي از دغدغههاي تمامي قدرتهاي سياسي حاكم در جهان، چگونگي تعامل با افكارعمومي است.
افكارعمومي يكي از عوامل مهم و اساسي در برپايي، ماندگاري و نيز افول قدرتهاي سياسي در جوامع مختلف است، به بيان ديگر افكارعمومي يكي از گلوگاههاي مؤثر در تبعيت كردن يا نكردن از قدرت سياسي حاكم است و اگرچه داراي مقاطع مختلف و فراز و فرودهاي متعدد است ليكن چگونگي ايجاد و شكلدهي آن در بلند مدت نيازمند تدابير و عوامل قوي و عميق است؛ تا آنجا كه به نظر برخي متفكران، مهمتر و ظريفتر از خود افكارعمومي، چگونگي ورود به ساحت آن و نفوذ و كنترل بر آن است. (متولي، 1384)
در عصر ما همراه با افزايش پيچيدگي زندگي اجتماعي و نوع روابط حكومتها، مردم و نيز تعدد تفكرات حكومتي رقيب، جايگاه افكارعمومي داراي اهميت فزآيندهاي است؛ ايجاد و مديريت افكارعمومي به عرصهاي براي زورآزمايي مكاتب و بهدنبال آن قدرتهاي سياسي حاكم شده است. در زندگي امروزي بشر، دايرهي حضور و اثرگذاري افكارعمومي از مرزهاي شهرها و كشورها فراتر رفته و سخن از افكارعمومي منطقهاي و جهاني، امري رايج و پذيرفتن فشار و نتايج حضور آن نيز امري ناگزير شده است. در ادبيات سياسي جهان به راحتي ميتوان ديد كه افكارعمومي به قدرت ميرساند، از قدرت بركنار ميكند، محاكمه ميكند و نيز رأي صادر ميكند. بسياري از كنشها و واكنشهاي سياسي، نظامي، اقتصادي و ... در نقاط مختلف جهان و بهوسيلهي بازيگران خرد و كلان اجتماعي، متأثر از قدرت افكارعمومي است و لذا بديهي مينمايد كه هر نظام حكومتي با هر تفكر و سليقه، در صدد ايجاد تعامل مطلوب خود با افكارعمومي برآيد.
نظام اسلامي از آنجا كه يكي از انواع ادارهي امور بشر است، هم به لحاظ عمومي و هم از آنجا كه اسلام به عنوان يك مكتب جامع وحياني در رأس آن قرار ميگيرد و با عميقترين لايههاي وجودي انسان رابطه برقرار ميكند، علاوه بر مديريت كلان اجتماعي، كار ويژهي هدايت كلان آن را نيز براي خود فرض ميداند و به ضرورت بايد در تعامل با افكارعمومي داراي اهداف، اصول و برنامههاي متناسب باشد. بيترديد، جوامع بشري با اهداف معيني به تدريج شكل گرفتهاند، اين اهداف در حقيقت همان اغراضي است كه افراد آگاهانه يا ناآگاهانه در پي آن هستند و چون در نهايت و در نگاه بنيادين دو گونه نگرش دربارهي نظام هستي (الاهي و مادي) وجود دارد، به دنبال آن، دو نوع و دو سنخ هدف در جامعه مطرح ميشود به طور قطع با اين دو نگاه متفاوت ساختار جوامع ـ و از جمله تعامل با مردم و افكار عمومي آنها ـ نميتواند، يكسان باشد. (جوادي آملي، بهار 1387)
اين سخن بدان معناست كه اگر يك جامعهي اسلامي بخواهد بدون تعارفها و اسمگذاريهاي سنتي، خود را اسلامي بداند و از جمله سياست اعلامي و اعمالي خود را بر مبناي آموزههاي اسلامي استوار سازد، نميتواند فارغ از انبوه هنجارهاي ديني و صرفاً با تقليد و ترجمهي آثار و تجربيات جوامعي كه زندگي مادي را براي خويش برگزيدهاند، رفتار نمايد. بررسي ادبيات و عملكرد موجود در حوزهي نويسندگان و حاكمان معاصر جهان اسلام نشان دهندهي فقر جدي توليدات بومي و درونزا و استفادهي وسيع عاريتي از منابع و راهكارهاي برآمده از خاستگاههاي غيرديني يا دست كم غيراسلامي از سويي و تشتت فراوان در اهميتدهي به جايگاه و تعامل اجرايي با افكارعمومي در محدودهي اجرا از سوي ديگر است و اين در حالي است كه منابع اصيل و دست اول اسلامي و بهويژه شيعي مملو از مفاهيم و واژگان كليدي و نيز تعاريف و نظامسازيهاي مختلف بر پايهي مباني معرفتي اسلام و از جمله در مسأله نام برده شده ميباشد. در حالي كه بعضي حكومتهاي موسوم به اسلامي در برخي حوزهها جايگاه تعيينكنندگي و پيشروي مطلق براي افكارعمومي قايلاند و حتي پيروي آنها از احكام اسلامي مبتني بر مقدار و چگونگي تقاضا و فشار افكارعمومي جامعه نسبت به حكومت است، برخي ديگر از حكومتهاي موسوم به اسلامي برداشتهاي حكومتي خود را از اسلام يا در ساير مقولات بدون هرگونه دغدغه اجرا مينمايند و براي افكارعمومي و نقش مردم جايگاهي حداقلي را در نظر دارند و از علل اساسي اين وضعيت شايد بتوان عدم ابتناي ساختارهاي اجتماعي و روابط بين آنها را بر مبناي آموزههاي ديني و بومي جهان اسلام دانست. در نظام جمهوري اسلامي ايران نيز اگرچه ساختارسازيهاي مبنايي و شاكلهسازيهاي عمومي براساس آموزهها و تعاليم اصيل اسلامي مدنظر بوده و هست ليكن تا توليد ادبيات غني علمي بر اين اساس و بومي ديدن مطلب راه بسياري در پيش است. لذا سؤال جدي كه در مقولهي نام برده شده وجود دارد اين است كه يك نظام سياسي ديني و بهطور خاص اسلامي بايد چه تعاملي با افكارعمومي برقرار نمايد؟
پاسخ صحيح و متقن به اين مسأله و ارايهي طرح و به عبارت ديگر مدلسازي براي رابطهي مورد نظر علاوه بر نياز به بررسي عميق و تطبيقي تجربهي بشري در جهان معاصر و پذيرش يافتههاي عقلاني جوامع مختلف، بهطور جدي نيازمند تتبع در منابع غني و دست اول اسلامي است.
تنها نيم نگاهي به وقايع و رخدادهاي بيش از يكسال گذشتهي كشور پيرامون انتخابات دهم رياست جمهوري و فراز و فرود افكارعمومي دربارهي افراد، جريانهاي سياسي، اجتماعي و... ميتواند هرگونه شك و ترديد را در اهميت و حساسيت مسألهي مورد نظر برطرف سازد. با توجه به آنچه گفته شد تلاش و حركت براي ايجاد يك الگوي بومي براساس آموزههاي اصيل اسلامي ومتناسب با مجموعهي عناصر هويتي مردم ايران، ضروري به نظر ميرسد. در اين راه بايد با جستوجو در منابع اصيل اسلامي (قرآن و سيرهي معصومين (عليهم السلام) بهويژه سيرهي نبوي وسيرهي علوي و نيز مروري بر منابع مرتبط تاريخي اسلام از يك سو و نگاهي محققانه و انتخابگر به تجربهي فعلي بشري در مقولهي نام برده شده از سوي ديگر به تعريف و روشنسازي ابعاد مختلف و بايستهي اين پديده در حوزهي نگاه اسلامي پرداخته و در نهايت دستيابي به الگو و مدلي براي يك نظام سياسي اسلامي و از جمله نظام مقدس جمهوري اسلامي را مد نظر قرار داد. اين نوشته در صدد ارايهي يك دغدغه و اشاره به يك نياز آشكار ـ اما متأسفانه ـ مورد غفلت امروز جامعه است. البته همانگونه كه بسياري از اثرگذاران داخلي توجه شايسته را به مقومات حقيقي جامعه اسلامي ايران ومقتضيات آن ندارند اين غفلت نزد اثرگذاران خارجي و دشمنان اين نظام ومردم بسيار بيشتر وجديتر است و به همين سبب عليرغم طراحيهاي سنگين و باشكوه نتايج دلخواه را كسب نكردهاند ليكن اين توفيق نيافتن، نفيكننده و مانع ايجاد تنشها و جوششهاي مزاحم و گاه و بيگاه اجتماعي از سوي آنان نيست.
يك جامعه و از جمله جامعهي ما در هر يك از شرايط صلح يا جنگ، رفاه يا سختي، شادي يا غم پيش و بيش از هر كس ديگري بايد بهوسيلهي انديشمندان و علاقهمندان خودي مورد خطاب وگفتوگو قرار گيرد تا بتواند همواره در مسير صلاح و سداد حركت نمايد. بايد براي چنين جايگاه اطمينان بخشي تلاش كرد و اين مهم از نخبگاني با افكار داراي خاستگاه اسلام ناب و عناصر هويتي بومي بر ميآيد.*
1-جام جم آنلاين(محمدمهدي ميرلو )
1.گورويچ، ژوژ؛ مسائل روانشناسي جمعي و اجتماعي، ترجمه عليمحمد كاردان، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1369، ص 28 و 44.
2. ستوده، هدايت الله؛ درآمدي بر روانشناسي اجتماعي، تهران، آواي نور، چاپ سوم، 1376، ص 18 و 20و 21 و 22و 23و 32.
3. شايانمهر، عليرضا؛ دائرة المعارف تطبيقي، علوم اجتماعي (كتاب اول، تهران، كيهان، چاپ اول، 1377، ص 289.
4. گولد، جوليوس وكولب، ويليام ل؛ فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه از كيا و ديگران، تهران، مازيار، چاپ اول، 1376، ص 460.
5- دكتر محمد طيب صحرايي، عضو هيئت علمي دانشگاه امام صادق (ع)
http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=22
________________________________________
[1]. بيرو، آلن؛ فرهنگ علوم اجتماعي، دكتر باقر ساروخاني، تهران، كيهان، چاپ چهارم، 1380، ص374.
[2]. ستوده، هدايتالله؛ درآمدي بر روانشناسي اجتماعي، تهران، آواي نو، چاپ سوم، 1376، ص18.
[3] .ستوده؛ درآمدي بر روانشناسي اجتماعي، ص 23.
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب